براتعلی میگوید در حرم امام رضا خانمی با بچهاش کنار آنها میآید و از آنها میخواد تا برگردد بچهاش را نگه دارند؛ اما هرچه صبر میکنند مادر بازنمیگردد. او میگوید: سه روز در حرم ماندیم و سراغ مادر بچه را گرفتین گفتیم شاید برگردد ولی کسی پیدا نشد و بچه را با خود به بجنورد آوردیم. فرزندانمان خیلی اصرار کردند و گفتند بچه را تحویل بدهیم تا برایمان دردسر درست نشود ولی ما دلمان راضی نشد. او به ما پناه آورده بود و ما هم از نعمت داشتن پسر محروم بودیم.
پورمحمد می گوید او و همسرش صغری با قرض گرفتن از دیگران برای بچه شیر خشک خریده اند و با پارچه او را قنداق کرده اند. او می گوید: ما هیچ مدرکی همراه با بچه پیدا نکردیم که بفهمیم از کجا امده است. مدرک ما امام رضا (ع) است که در حرمش این نوزاد را پیدا کردیم و این هدیه امام رضا است و مهر و محبت این بچه در دل ما است.
براتعلی با ببیان اینکه حاضر نیست این بچه را پس بدهد میگوید: خودمان گشنگی کشیدیم و پول قرض کردیم تا برایش شیرخشک آزاد بگیریم کارگری کردهایم و روی زمین خوابیده ایم اما نگذاشتیم ذره ای به این بچه سخت بگدردد.
پیرمرد در حالیکه اشک در چشمانش حلقه می زند میگوید مگر تابوتم را از در این خانه بیرون برده باشند تا بتوانند بچه را از ما بگیرند. براتعلی می گوید: اسمش را مهدی گذاشتیم این هدیه امام رضا (ع) به ما بود.
مهر و محبت بین مهدی و این خانواده زیاد است که نشان از این دارد که به شایستگی از او نگه داری کردهاند. با این حال آنها در تنگناهای مالی قرار دارند و امروز تقاضا دارند تا به آنها کمک شود. این پیرزن و پیرمد امیدوارند بتوانند برای مهدی شناسنامه بگیرند تا در دوران پیری عصای دستشان باشد./مهر